در جلسه خواستگاري:
بعد از نيم ساعت سكوت!
مادر داماد: ببخشين ، كبريت دارين؟
خانواده ء عروس: كبريت؟! كبريت براي چي؟!
مادر داماد: والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...
خانواده ء عروس: پس داماد سيگاريه...؟!
مادر داماد: سيگاري كه نه... والا مشروب خورده ،عادتشه بعد از مشروب سيگار ميکشه..
خانواده ء عروس: پس الكلي هم هست...؟!
مادر داماد: الكلي كه نه... والا قمار بازي كرد ، باخت! عصابش خراب بود,هروئيناش هم تموم شده بود ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره...
خانواده ء عروس: پس قمارم بازي مي كنه...؟!
مادر داماد: آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...
خانواده ء عروس: پس زندانم بوده...؟!
مادر داماد: زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...
خانواده ء عروس: پس معتادم بوده...؟!
مادر داماد: آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...
خانوادهء عروس: زنش...؟
مادر داماد:آره.اين زن دومش آدم فروش بود.ولي زن اولش ايدز گرفت مرد.
خانواده ء عروس:داماد ايدزيه....؟!
مادر داماد:ايدز که نه.ولي پسرم بعد از اينکه اکبر اقاي قصاب رو کشت يه کمي صرع گرفت.البته تقصير خود اکبر اقا بود.تو که 50 تومن پول خرد نداري بقيه پول مردم رو بدي چرا اومدي قصابي باز کردي؟
خانواده ء عروس:قاتل....؟!
مادر داماد:بچه ام که اولش قاتل نبود.از بس مردم گفتن خفاش شب قاتله پسرم گفت بزار 20-30 نفر رو بکشم که حرف پشت سرم نباشه.
خانواده ء عروس:خفاش شب...؟!
مادر داماد:........
و اين قصه سره دراز دارد...(چون کم آوردم اينو گفتم.راستي يادتون باشه وقتي ميرين خواستگاري با خودتون کبريت ببرين)
نظرات شما عزیزان:
baran 
ساعت23:28---25 تير 1391
سلام.وبلاگ خوب و قشنگی دارین.خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنید..